فایده موسیقی چیست؟ از پیتر گابریل بپرس!

فایده موسیقی چیست؟ از پیتر گابریل بپرس!
همه ما باید ترانه‌هایی در جعبه ابزار عاطفی‌مان داشته باشیم...

خلاصک

خواه هدف رهایی از اندوه باشد خواه لرزشی در ستون فقرات، ترانه‌های «جعبه ابزارِ عاطفی‌» ما می‌تواند زندگی روزمره را دگرگون سازد ... به شرطی که یاد بگیریم چگونه از آن‌ها استفاده کنیم.

متن

موسیقی آنچنان به بخشی از زندگی تقریباً همه ما بدل شده است که شاید مطرح کردن چراییِ وجود آن عجیب به نظر برسد. موسیقی به طور مستقیم از راه‌هایی بسیار متنوع‌تر و وصف‌ناپذیرتر از آنکه بتوان تفکیک‌شان کرد به ما سود می‌رساند. از این رو شاید بتوانیم دستان مخوف نظریه‌پردازان را از این عرصه دور نگه داریم. خود موزیسین‌ها هم تمایل به تقویت چنین رویکردی دارند و به ندرت علاقه‌مند به افزودن تفسیری نثرگونه پیرامون پیام مبادله شده توسط کوردهای آهنگ‌شان هستند.

با این وجود ممکن است درک شفاف‌تری از نقش نظری موسیقی، گاهی به جای فقیرتر کردن ظرفیت ما برای قدردانی از موسیقی منجر به بهبود آن شود. دانستن اینکه موسیقی برای ما چه می‌کند به ما حسی تیزتر برای درکِ نیاز به کدام نوع خاص از موسیقی در شرایطی خاص، «چراییِ‌» و «چه زمانیِ‌» آن را می‌دهد.

پیتر گابریل، هم درگیری عمیقی با تئوری دارد و هم در اجرای موسیقی برجسته است و نکته ای که به طرز خاصی قابل توجه می‌نماید بیانیه‌های مکرر او در باب موسیقی است. موسیقی باید برای ما «یک جعبه ابزار عاطفی‌» فراهم کند تا بتوانیم در لحظات متفاوت زندگی‌مان به آن رجوع کرده، و آهنگ‌هایی را شکار کنیم که باعث بهبود، راهنمایی و تعالی عواطف‌مان می‌شوند.

برای مثال ، در توضیحِ ریشه‌های I grieve، گابریل گفت همیشه آرزو داشته آهنگی خلق کند تا به مردم در روند عزاداری کمک کند. این آهنگ در بسیاری از مراسم خاکسپاری به یک استاندارد تبدیل شده و بخشی است از آیینِ غیر رسمیِ سکولارِ جمعی ما. این آهنگ می‌داند چگونه اندوه ما را آزاد سازد و در عین حال این اندوه را کانالیزه کرده، محدود نگه دارد و شرایطی کامل برای تطهیر ایجاد کند. همانطور که روانشناسان شرح می‌دهند، دو خطر همیشه روند سوگواری را احاطه می‌کند: هرگز شروع نشود، یا هرگز پایان نیابد. در این زمینه، I grieve مانوری مضاعف برای ما به نمایش می‌گذارد. این کار با آنچه مرثیه خالص به نظر می‌رسد شروع می‌شود. با لحنی کاملاً محزون؛ عزیزِ از دست رفته اخیراً (کمتر از یک ساعت) آخرین نفسش را کشیده:

هنوز چیزی واقعاً غرق نشده
به نظر می‌رسد همیشه غرق شده بود
این گوشت و استخوان

اما پس از چند خط شعرِِ تراژیک، تغییری پیش می‌آید، در ابتدا با لطافت و ظرافت، سپس مُصّرانه به سوی نوتی با رستگاری محتاطانه به پیش می‌رود. گابریل، تکرارِ سحرآمیزِ این جملات را شروع می‌کند:

زندگی ادامه دارد و ادامه دارد و ادامه دارد و ...

از ما خواسته شده تا پراکندگی و توزیع مجدد انرژی در سراسر سیاره را بپذیریم.

در همه سگ‌ها و گربه‌ها
در مگس‌ها و موش‌ها
در پوسیدگی و زنگ زدگی
در خاکستر و گرد و غبار

البته ما در سطحی نظری همه این‌ها را می‌دانیم. اما یادآوریِ این دروس با لهجه عاطفیِ متمایزِ موسیقی امری کاملاً متفاوت است. هگلِ فیلسوف استدلال کرد موسیقی بسیار ضروری است. موسیقی تکرار می‌پذیرد در مفاهیمی تن‌محور و حقایقی که در خطرِ گسستِ ارتباط و پیوند با آنها هستیم چرا که تنها از دریچه قوایِ عقلانی بیان می‌شوند. به گفته او، موسیقی «ارائه‌ای احساسی از ایده‌های حیاتی است‌». برای مثال، ممکن است ما بدانیم ادامه‌دادن به زندگی مهم است، اما آهنگی مانند Don’t Give Up می‌تواند این مفهوم کلیشه‌ای را به ندایی مؤثر برای رستگاری بدل کند.

در جایی دیگر، زمانی که پیتر گابریل درباره مفهوم پنهان و نیّت آهنگ Sledgehammer (پُتک) صحبت می‌کرد، حرف نیچه را تأیید کرد که هنر، همان مکانیزمِ زدنِ «یخ شکن به قلب‌» است. به عبارت دیگر، موسیقی در باز کردنِ کانال‌هایِ احساسی مسدود شده با عادت‌ها، ملاحظات، فردگرایی بیش از اندازه، یا مطالبات زندگی روزمره، نقش‌آفرینی می‌کند.

نیچه در کتاب خود، زایش تراژدی از روح موسیقی(۱۸۷۲) دو نیروی مخالف در زندگی ما را توصیف کرد. اولی، کششِ ایده‌آلِ آپولونی است. نامی وام دارِ Apollo خداوندگار خورشید، نظم، نور و دانش در یونان باستان. او دیگر نیروی مخالف را از روی دیونیسوس (Dionysus) خداوندگار شراب، آشفتگی، بی‌منطقی و آزادی در یونان باستان، دیونیزی نامید. نیچه معتقد بود که هر دو نیرو در زندگی فردی و جمعی بسیار ضروری هستند: ما باید متفکر و هوشیار باشیم، در عین حال، موارد غریزی و غیر منطقی را پذیرا باشیم - و با ترکیب این دو آرمان، تلوتلو خوران به سمت بلوغ و کمال به پیش می‌رویم. از این رو موسیقی و رقص از چنین اهمیتی در نزد نیچه برخوردار هستند، « بدون موسیقی، زندگی اشتباه خواهد بود‌». این دو (موسیقی و رقص) بستری را برای ما فراهم می کنند تا در آن بخش‌های نادیده‌گرفته شخصیت‌مان را دوباره کشف کنیم و با آن‌ها به صلح برسیم. «لرزشی در ستون فقرات‌» که در لحظاتی از موسیقی احساس می‌کنیم مواجهه ما با عطشِ سرکوب‌شده ما است برای بخشش ، آشتی و هماهنگی که با عظمتی بیگانه به سوی ما باز می‌گردند.

موزیسین های بزرگ و گابریل در میان بزرگ‌ترین‌ها است جعبه ابزارهای احساسی ما را با آن چه بیش از هر چیزی برای تحمل سفر زندگی بدان نیازمندیم می‌اندوزند. اگرچه آنها همیشه خودشان این حرف را بازگو نمی‌کنند، اما به بهترین معنا درمانگران روحِ ما هستند.

توی کانال تلگرام می‌تونید آهنگ‌های ذکر شده رو بشنوید.

ملومانیاک یعنی موزیک‌خور؛ یعنی نگاه به زندگی از دریچه موسیقی. تو ملومانیاک به بهونه یه آهنگ یا یه نوع موزیک، به جنبه‌های مختلف زندگی نگاه می‌ندازیم. از دید غیر موسیقایی؛ سبک‌ها، آرتیست‌ها و ژانرهای مختلف موزیک رو بررسی می‌کنیم.